من پذیرفتم که عشق افسانه است
این دل درد آشنا دیوانه است
میرم شاید فراموشت کنم
میروم
از رفتن من شاد باش
از عذاب دیدنم آزاد باش
گر چه تو تنها تر از ما میروی
آرزو دارم ولی عاشق شوی
آرزو دارم بفهمی درد را
تلخی برخوردهای سرد را...
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: